میخوام تورو که باشی
میخوام تو رو که باشی، جون بدی تا نمیرم
عزیز هم ترانه، تو واژه هات اسیرم
میخوام تو رو که باشی، تو دم دم نفس هام
تو لحظه های دردم، محکم بگیری دستام
میخوام تو رو که باشی حتی اگه نباشم
حتی اگه تو رویا، خیال رفته باشم
میخوام تو رو که باشی، گم بشی تو وجودم
حتی وقتی نبودی، من عاشق تو بودم
از من بخواه که باشم، کم نیارم تو دستات
پرپر بشم تو حس خواب لطیف چشمات
از من بخواه که باشم، بودنی رنگ موندن
حست کنم تو رگ هام عین ترانه خوندن
از تو میخوام که باشی، باشم و باشه یاور
تو لحظه هام بمونی تا دمدمه های آخر
از تو میخوام که باشی تا که ترانه باشه
اگه یه روز بمیرم، اگه یه روز بمیرم
اگه یه روز بمیرم، رو شونه ی تو باشه
فوست دارم جوجو
ماهگرد حلقه ها
طعم تلخ دوریامون سختی و صبوریامون
همه هیچن پیش پای عشق پاک و بی ریا مون
وقتی از ستاره دوری حتی وقتی سوت و کوری
وقتی از تو خاطرات عاشقی هم بی عبوری
گره گرم نگامون ، نرمیه لبخنده هامون
لهن عاشق صدامون ، لحظه لحظه قصه هامون
سو سوی ستارهامون ، چشم از دوری جدامون
یادمون میاره روزه ، ماه گرده حلقه هامون
می دونم تلخم و تندم می دونم بدیم زیاده
اما این و هم می دونم که خدا تو رو یه هدیه به من دیوونه داده
می دونم لج باز و قُدّم ، گاهی هم بی حس و چوبی
اما این رو هم می دونم با تموم این بدی ها که چقدر عزیز و خوبی
می خوام این رسم قشنگ ناب عاشقانه هامون
تا ابد تا لحظه ی مرگ تا سکوت قصه هامون
بمونه بین من و تو ، هک بشه تو لحظه هامون
رسم زیبا و عزیز ماهگرد حلقه هامون
بعد رفتنت عزیزم ، بس که تنهایی کشیدم
قامتم خمیده از بس ، عشقتو به دوش کشیدم
تو غم بی همزبونی ، هی می کشتم لحظه هامو
روی برگ های شعرم ، خالی کردم عقده هامو
خاطرت جمع هر جا باشی ، توی غربت یه کسی هست
خاطراتت زندگیشه ، اون غریبه خاطرت هست
اون که تو هفت آسمونش ، یه ستاره هم نداره
اون منم که دلخوشی شه ، گل من کسی رو داره
مثل دیگرون نبودم ، سر راهتو نبستم
می دونستم نمیای و چشم به جاده ها نشستم
خاطرت جمع تو دل من ، تو حسابت پاکه پاکه
این خطای دل من بود ، اون که افتاده به خاکت
تو روزهایی که نبودی ، نمی دونی چی کشیدم
صبح تا شب زخم زبون از هر غریبه ای شنیدم
گل من سرت سلامت ، تو که خوش باشی غمم نیست
این همیشه آرزومه ، پس دلیل ما طمع نیست
دیگه از گریه گذشته ، به جنون کشیده کارم
تو که خوشبختی عزیزم ، دیگه غصه ای ندارم
رویای دریا
یه لحظه هم نمی تونم باور کنم نباشی
من حاضرم بمیرم و فقط تو زنده باشی
وقتی که هستی ، هستی ام تموم خاک دنیاست
شاهد عشق پاک ما ، اشک کنار دریاست
روزگارم نمی تونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اونم می دونه که نفسم به نفس تو گیره
آره ، کار دل من و تو دیگه از عاشقی گذشته
بیا با هم نذاریم رویای دریا بمیره
روزگارم نمی تونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اونم می دونه که نفسم به نفس تو گیره
آره ، کار دل من و تو دیگه از عاشقی گذشته
بیا با هم نذاریم رویای دریا بمیره
یه لحظه هم سخته که بودنت رو حس نکردن
یه حسی شبیه حس سرد و تلخ مردن
نمی تونم ، نمی ذارم ، نمی خوام و نمی شه
تمومه لحظه هامونو به خاطره سپردن
یه ثانیه اش ، یه عمره فکر کنم که دیگه نیستی
آهای جدایی ، نمی ذارم پیشه روم بایستی
من از خدا می خوام که عشقمو واسم بذاره
تو هم بدون دیگه برام یه عشق ساده نیستی
روزگارم نمی تونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اونم می دونه که نفسم به نفس تو گیره
آره ، کار دل من و تو دیگه از عاشقی گذشته
بیا با هم نذاریم رویای دریا بمیره
روزگارم نمی تونه دیگه تو رو از من بگیره
آخه اونم می دونه که نفسم به نفس تو گیره
آره ، کار دل من و تو دیگه از عاشقی گذشته
بیا با هم نذاریم رویای دریا بمیره
شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره ها شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها با هر قدم برداشتنت فاصله بینمون نشست لحظه ای که بستی درو شنیدی قلبم شکست یادت بیاد که من کیم همون که میمیره برات همونی که دل نداره برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
از کی داری تو دور میشی از من که می میرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغتو دارم حسودی می کنم به آیینه ی اتاق تو کاش منم اون آیینه بود هر روز تورو می دیدمت کاشکی هنوز داشتمت و هر لحظه می بوسیدمت نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
از کی داری تو دور میشی از من که می میرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات
دوستت دارم عشقم
سلام... خوبین؟ خوشین؟
وای اینجا چقد متروکه شده بوده ما خبر نداشتیم
راستش تو این 2 ماه سرم اونقد شلوغ بوده که اصن یادم رفته بود یعنی یه اتفاقایی هم افتاد که دیگه حوصله نداشتم بیام ....
اما همش دلم تنگ میشد .... اینکه نوشتن شعر میتونه هر کسی رو تو هر شخصیتی آروم کنه ..
حتی خوندن یک شعر هم بعض موقع بد نیست ...
به هر حال وبلاگم خیلی افت کرده وقتی بالا سرش نباشم همینه دیگه
خب هر کسی یه مشکلی داره ...منم جز همون افرادم خب
از این به بعد بیشتر میام .... امیدوارم دیگه تکرار نشه
قربون فداتون
منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست
شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست
منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم
هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست
بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دمه رفتن .... تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه ...
زندگی را با تو می خواهم
خنده های بی ریا را بر لبان گرم تو من دوست دارم ...
زندگی را با تو می خواهم
زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است
زندگی را با تو می خواهم
جز تو هرگز با کسی از عشق ، از امید، از فردا نخواهم گفت
زندگی را با تو می خواهم
با تو می خندم ، با تو می گریم ، آه آری با تو می میرم !...
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با
آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت
را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت
محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی
را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی
ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم
اگه جای سکوتم
با ترانه پر نمیشه
خلوتم با خاطراتت
عاشقونه پر نمیشه
تو نگاه آیینه گم شد
همه ی بود و نبودم
تنه ی ترانه هایی
که برای تو سرودم
عاشق رنگ صداتم
ولی چشمام پره درده
واسه دلتنگیه من
باغی از گلای زرده
اما وقتی تو نباشی
فقط بهونه است
همصدا با بی پناهی
خطرای عاشقونست
میرم و این تن خسته
رد پای من میمونه
جای پای عابری که
مقصدش رو نمیدونه
میرم و این تن خسته
رد پای من میمونه
جای پای عابری که
مقصدش رو نمیدونه
سلاممممممممم ....
اوه اوه خیلی وقته سر نزدماااا ...آی بخشکه شانس :smn-9:
طبق معمول دلتنگی های همیشگی و فلان فلان
ای بگذریم ....................
شعرای قشنگی پیدا کردم که خودم شخصا با خوندنش حال میکنم ...
فدای عشقم
این یکی از فرامرز اصلانی هستش....
اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم
به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری
اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی
پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم
به دل می گم خواموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم...
اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه می خوای پیشم بمونی ... بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه ... نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
اگه یه روزی نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره دردت جا به جا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم
یک ماجرای تلخ ناگزیرم
یک کهکشونم ولی بی ستاره
یک قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب رو داره
اگر یکی باشه من رو بفهمه
براش غرورم رو به هم می زنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می زنم
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم