بازم سلام!
خوبین؟خب این دومین باره که میخوام براتون دل نوشته های خودمو بنویسم که در موضوع یادداشت من گنجانده میشه این دلنوشته ها!
راستش وقت خوابه خواستم زود تر آپ کنم اما در گیر این وبلاگ شدم! هم دوباره قالبشو عوض کردم و هم اینکه یه فکرای دیگه زده سرم! احتمالا یه چتروم هم بزارم اینجا دور هم باشیم!
خب امروز روز خیلی سختی بود! سرم شلوغ بود! خیلی فراوان شلوغ بود اما بلاخره یک روز هم از عمرمان گذشت!
هنوز من و شماها خیلی هامون تو فکر عشقمون هستیم که کجاست؟ خدایا الان چیکار میکنه میخنده؟ غمگینه؟
میدونین چیه؟ عشق این نیست که باید کنارش باشیا! همین که دور از هم باشین و اما واسه همدیگه باشین و به پای هم بشینین یه دنیا رزش داره!نداره؟
بلاخره دوره دوره ای که متفاوت تر از نسل های گذشته هستش هر کیو ببینی فکرش به یکی مشغوله حتی اونایی که میگن اهلش نیستم!
اونایی که عاشق میشن باید خودشونو از خودشون جدا کنن !نگرفتین؟ منظورم اینه که باید یه آدم دیگه بشن غرورشونو واسه همدیگه فدا کننى خواسته عاشق خواسته معشوق بشه و خواسته معشوق خواسته عاشق!
این همه ناراحتی واسه چی باشه عزیزم؟ وقتی عشقتون کنارتونه دیگه چی غمی باید تورو بترسونه؟
به خودون اعتماد کنین ! کیه که با عشقش دعوا نداشته باشه؟ مهم این نیست مهم اینه به پاش بمونی حتی تو تلخ ترین شرایط!
گذشتت کچا رفته؟ روزای اول میگفتین همه کار میکنین واسه عشقتون اون همه گرم بودین اون همه ذوق داشتین پس کو چرا میخوای سرد بشی؟ این همون عشقه همونی که روزی هزارو صد دفعه فداش میشی
خب بچه ها من باید برم مامانم زنگ زده میگه شام مهمونیم الان سفره منتظر شکم گرامی هستش!
این داستان ادامه داره هااااااااااااااااااااااااااااااااا....
(خب نظر هم یادتون نره)
شب همتون خوش بوس بوس
چقدر سخته عشقت روبروت باشه
نتونی هم صداش باشی
چقدر سخته که یک دنیا بهار باشی
نتونی که رها باشی
چقدر سخته
چقدر سخته که بارونی بشی هر شب
نتونی که اسمون باشی
چقدر سخته که زندونی بمونی
بی درودیوار نتونی که همزبون باشی
چقدر سخته
چه بدبخته قناری که
بخونه اما حس بیرونه
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون
غمش یک قطره بارونه
چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه
ولی ظاهر پر ازخنده
چقدر سخته که عشقت اسمون باشه
ولی اسون بگن چنده
چقدر سخته کلامت ساده پر پر شه
نتونی ناجیش باشی
چقدر سخته که رفتن راه اخر شه
نتونی راهیش باشی
چقدر سخته تو خونت عین مهمون شی
بپوسی
قصد بیرون شی
چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی
ولی تو سینه داغون شی
چقدر سخته که یم دنیت صدا اشی
ولی از صحنه ی خوندن جدا باشی
چقدر نزدیک خدا باشی
ولی غرق عذا باشی...