سلام... خوبین؟ خوشین؟
وای اینجا چقد متروکه شده بوده ما خبر نداشتیم
راستش تو این 2 ماه سرم اونقد شلوغ بوده که اصن یادم رفته بود یعنی یه اتفاقایی هم افتاد که دیگه حوصله نداشتم بیام ....
اما همش دلم تنگ میشد .... اینکه نوشتن شعر میتونه هر کسی رو تو هر شخصیتی آروم کنه ..
حتی خوندن یک شعر هم بعض موقع بد نیست ...
به هر حال وبلاگم خیلی افت کرده وقتی بالا سرش نباشم همینه دیگه
خب هر کسی یه مشکلی داره ...منم جز همون افرادم خب
از این به بعد بیشتر میام .... امیدوارم دیگه تکرار نشه
قربون فداتون
منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست
شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست
منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم
هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست
بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست
نبینم این دمه رفتن .... تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه ...
سلام به همه دوستای گلم ...امیدوارم هرجا که هستین خوب و خوش باشین ...
ببخشین که یکم دیر کردم ...اولا میگفتم که هر روز آپ میکنم ..اما حقیقتش اینه اصلا اونقد سرم شلوغه که حتی یه بار هم نمیتونم به وبلاگم سر بزنم ....
خب ماه رمضون رو هم به همه شما ها تبریک میگم امیدوارم بتونیم این وظیفه رو به نحو احسن به انجام برسونیم ...
خب بازم دلتنگی ...
میگم این دلتنگی دست از سر ما بر نمیداره ها ...
همش دلتنگی همش دلتنگی ...تا کی دلتنگی؟ البته اگه به خاطر اونی باشه که هنوزم عاشقشی و تموم زندگیتو واسش فدا میکنی ارزش داره ... ارزشش حتی بیشتر از تموم سال هایی هستش که بدون عشق زندگی کردی ......
اما به هر حال باید تحمل کرد ...میگن انسان اگه میخواد به خواستش برسه باید تحمل کنه ... خیلی چیزارو به قیمت جونش بخره ...ترسی نداشته باشه ...پا پس نکشه ...پس چاره ای نیست جز اینکه تحمل کرد .... هم غم رو هم دوری رو هم درد رو هم مشکلاتی که سر راه هر دختر و پسری پیش میاد .....
دلتنگی ...
تقدیم به تو که امید منی . دلم تنگ شده برات دلم برات تنگ
شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله
ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم
مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام
کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت
رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف
میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور
بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با
منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری
هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای
همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم
ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل
کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم
دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو
صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست
میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر
همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به
تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از
همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این
تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل
بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد
عشقه..
پر از اشکهای گرم عاشقونه...
وقتی نیستی نه هست هایم چونان که باید و نه باید هایم چونان که هست ..
برای گوشه ،گوشه جای خالی تو
در سینه ام یک گل سرخ کاشته ام
برای خاطر هر قطره اشکی که به خاطر تو
روی گونه ام میریزد قلبم را از مروارید یاد تو
انباشته خواهم کرد
ای نا مهربان من ...
من تو را از سپیده صبح گرفتم
و اکنون راز تو را در سینه ام پنهان نگه خواهم داشت
ولی تو چه تلخ و غم انگیز تنهایم گذاشتی
من یاد تو را در پاییزی که در راه است
به دست فراموشی خواهم سپرد
و ... تو با خود خواهی گفت
شاید تقدیر چنین می خواست
و من با خود میگویم
شاید این جدایی خزان عشقمان باشد.
سلام...
نمیدونم از چی بگم و چی بنویسم! نمیدونم! پر از اشکم پر از بغضم اما افسوس که رفته
کسی که تمام وجودم بود کسی که قول داده بود نره اما رفت!
قسم خورد به مرگ من که نره اما رفت بی آنکه مرگ من براش مهم باشه
آره رفت ! بذار آروم بمونه! راحت راحت!
با همه تلخی ها به پاش نشستم! با اینکه یه دنیا ازش ناراحت بودم و هستم اما هیچوقت حرف رفتن رو وسط نکشیدم! اما اون رفت
اشکالی نداره! اونقده غرور داشت کعه بتونه راحت ازم بگذره روم وایسه!
قرارمون این نبود تو بری من تنها بشم رنگ شب بشم جون به لب بشمقرار نبود!
قرار نبود از اون شب ها بگذری و تو جوابم بگی:هه
قرار نبود!
قرار بود به هر سختی به هر تلخی بمونیم! اگه من بدم تو بدی من خوبت کنم
آره تقصیر تو نیست مشکل از منه که نتونستم لایقت باشم اگه لایقت بودم کس دیگه رو دوس نمیداشتی حتی اگه ساده و بی منظور باشه!
منم میتونستم! اما نکردم!
چون عزیزم بودی عشقم و هستی
این اشکی که داره ازم میریزه بذار بریزه واست دیگه مهم نیست واست ایم مهمه که بری فقط بری
آره بذار یادت بمونه بذار یادت بمونه که هرجای که باشی هیشکی مثل من دوست نداره نداره
با هر کی باشی هیشکی مثل من قربون صدقت نمیره همه چیز از ته دلم بود عشق و نگاه و علاقه
اما چشمهای تو چه موقع درخواهند یافنت که نگاه زاده علاقه هست؟
باشه بگذر از من بگذر بمون آروم بمون راحت اما این شب همیشه تاریک نمیمونه و همیشه شب نمیمونه
اونقدا هم بی ارزش نیستم که روزی یادم نیفتی که روزی دلت هوامو نکنه!
نمیدونم دیگه چی بگم ....
برو خوبم بگذر! بگذر آروم بگذر.....
دوست داشتن و دست دادن معنی رفاقت نیست و قول دادن معنی موندن نیست....
هر کسی سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید
داغ تر از دل ما بود
ولی نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود!
سهم من چیست مگر؟
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت!
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگیها
شاید از وسعت آن بود
که بی پاسخ ماند
سلام به دوستای گلم؟وای بلاخره اومدمااااخوبین؟ لابد هروقت سر میزدین عین متروکه میمونده وبلاگ من نه؟
خب چیکار کنیم! رفته بودم شمال! از رامسر گرفته تا لاهیجان و رشت و انزلی و هشتپر!!!
سرعت اینترنتشون افتضاح بود! میخواستیم گوگل رو باز کنیم 2 ساعت طول میکشید!!!
واسه همینم میزد تو ذوقم اصلا نمیتونستم بیام! بلاخره شرمنده!
خب از کجا بگم؟
بگذریم...................
بریم سر اصل مطلب!خب قول دادم که از این به بعد یه چیزایی رو هم اضافه کنم مثل نوشتن از خاطره هام!
خب من همیشه شعر و داستان های عاشقانه میذاشتم تا دوستایی که علاقه دارن بخونن! بد نبود!خوب پیش میرفت! اما از این به بعد هم خاطره و حرف دلمو هم مینویسم!
خب راستش الان خستم!اما میخوام یه چیزایی رو بنویسم!
اول از همه دوست دارم از حرف قلبم شروع کنم!
واسه کسی مینویسم که همه عمرم شد اما....!
خب هم ازش شکستم هم دلخورم هم ناراحت.. اما دوسش دارم خب اینو خودشم میدونه! با همه کارایی که کرده من حتی یه لحظه هم به عاشق بودنش شک نکردم اما....
اما حرف های نگفته من زیاده به قول رضا صادقی کم نیست!
خب من سعی کردم بعضی جاها گذشت داشته باشم بعضی موقع ها نه! ازش ناراحتم اما هنوز دوسش دارم!
خیلی چیزارو باید تحمل کرد! به خاطر خودتم نشده به خاظر عشق و خاطره هایی که داری باید ریخت تو دلت تحمل کرد!
خیلی دوسش دارم! خیلی! دلمم واسش یه ذره شده اما اون...
بگذریم فعلا کارای زیادی دارم!بمونه تا بعد
مواظب خودتون باشین!
تو که نیستی
شب تا صبح بیدارم از عشقت می بارم
بی خبر از حالم موندی مهربون یارم
دیگه بدجور دلگیرم دیگه از جونم سیرم
تو سکوتم توی بغضم بی تو دارم میمیرم
آره میدونم و می دونی بدجور دیوونم
به امیدی به نویدی دارم از تو می خونم
دیگه بسه دل خسته داره از غم می پوسه
جای خورشید توی چشمام دیگه سوسوی فانوسه
تو که نیستی آوارم از دنیا بیزارم
تو که نیستی بی ماهم تک و تنها توی راهم
تو که نیستی تاریکم به نبودن نزدیکم
تو که نیستی بی برگم بی روحم یک سنگم
تو که نیستی نه هوا هست نه نفس هست نه ترانه
تو که نیستی واسه بودن نمی مونه یه بهانه...!
تو رفتی و حالا من مونمو تنهایی خودم !
بهت گفتم تو نباشی هم با خیال تو زندگی خواهم کرد!
هنوز اون خنده هات تو گوشمه .... منو صدا کن! فریاد بزن!
دلم واست خیلی تنگ شده!
درسته که با خیال تو هم میتونم زندگی کنم اما بودن همیشه برای من یه آرامشه!
از وقتی نیستی قلبم پر از دلهره پر از بی قراری شده!
هیچوقت بغضمو باور نکردی هیچوقت احساسمو نخواستی!
تنها کاری که کردی این بود همیشه با من لج کنی! عین غریبه ها رفتار کنی!
حالا دلم خیلی تنگه! کاش بودی! اما بگذریم!
من به خیال تو دلبستمو تو به یک خیال دیگه! خیلی خستم!خسته تر از دیشب ! حالم بده! کاش بودی تا نوازشم میکردی!
کجا رفتی؟
چرا دوری؟
تو قلبم هنوز دلهره هست!
اشکام رو هیچوقت جزتو نخواستم کسی ببینه!بغضم رو به تو فقط نشون دادم!
تو منو باور داری؟ میگی آره! اما این باور نیست! آیا باور تو همینهکه روی خواسته من وایسی؟ یعنی غرورت اونقده زیاده که به خاطرش از مرگ منم میگذری؟
باشه! شاید نبود من بتونه تو رو به آرامش برسونه!
شاید این تنهایی بتونه از تو تو بسازه!
تو خیالت سال ها زندگی خواهم کرد!
تا زمانی که چشم هایم کور بشه تاز مانی که احساسم یخ بزنه از تو خواهم نوشت!
با تمام وجودم به پای تو خواهم موند! حتی اگه نباشی! حتی اگه مجبور بشم تنهایی بر من حاکم بشه! هیچوقت!
نه!
تورو میخوام واسه همیشه! حتی اگه منو نخوای! حتی اگه واست غریبه باشم و دیگه منو نشناسی! حتی اگه با طعنه هات منو به آتیش بکشی باز تورو خواهم خواست حتی اگه دستت توی دست یکی دیگه باشه!
عشق اجبار نیست و قلب من زندون نیست...!
تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب، تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت ، تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .
تقدیم به تو ای خیال من ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من
تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.
تقدیم به تو که یادت از فکر من ، عشقت در قلب من ، و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .
میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.
می دانی چرا؟
چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست ، زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید .
پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری .
بنابراین:
هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.
ای عشق من ، ای عزیزترینم:
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:
برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
بنابراین:
قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :
عاشقانه دوستت بدارم .
افسوس افسوس و صد افسوس!
افسوس به خاطر روزهایی که با هر غمی که داشتم به فکر این بودم که چطوری آرومت کنم افسوس !
تازه میفهمم که چقدر ساده بودم! که باورت کردم! تو تلخ ترین شرایط هم به فکر این بودم که خنده از رو لباش نره!
خسته شدم از این زود قضاوت کردن ها! خسته شدم از این همه شپهه ای که دارند!
مگر گناه من چه بود؟ آره گناه من این بود که زیادی دوست داشتن را به رخت میکشیدم!
آه چقدر تنها ماندم! با همه وجود برای کسی زندگی کنی که تمام ثانیه های این زندگی را برایت زهرمار کند!
تنهایت میگذارم! تورو میسپارم به آن خدایی که ان بالاست! خدایی که مدیاند چه شب هایی را به خاطر گذشته تو چشم روی هم نگذاشتم!
همیشه نگرانت بودم! و همیشه ترس داشتم! ترسم از این بود که تورا از من بگیرند!
تمام لحظه های من رو به سقوطه تنهایی هم دیگر برای من حادثه ناگواری نیست
تورو نمیبخشم !
به حرمت تمام لحظاتی که با هم بودیم به حرمت آن خنده هایی که عاشقش بودم
به حرمت آن نگاهی که مرا هر لحظه به آتیش میکشید به حرمت آن عهدی که بستیم به حرمت آن طعنه هایی که بهم زدی تورا نمیبخشم!
وقتی به تو رسیدم به خاطر گذشته تو خودم رو ساختم که گذشتتو فراموش کنی! همه چیزمو فراموش کردم همه دردمو به خاطر آرامش تو به دور انداختم! به تو تبریک میگم که به تو باختم!
کاش یک لحظه بودی تا ببینی به چه روزی افتادم
آری به قول تو من هیچ .... نیستم! من یک دروغگو هستم که لاف عاشقی زدم!
تنهایت میگذارم تا یکی بهتر از من قدرتو بدونه! یکی که تمام هستی اش خنده های ناز تو باشه!
من نه لایق بودم نه صادق! تو راست گفتی!
من کسی نیستم!
دلم برایت تنگ خواهد شد!
یک روزی قدر این هیچکس را میفهمی! آن روز روزیست که افسوس خواهی خورد که چرا و برای چی!
نمیدونم چی بگم... از کجا بگم...
تو همیشه تو سفر هستی و من هم هیچ سهمی از تو ندارم.....
هنوز چشمای قشنگ که تو منو میتونه به آتیش بکشه هنوز اونقدر دوست دارم که به پای تو هدر بشم.....!
فهمیدم که اون چشم های تو لب های تو حتی نگاه تو سهم من نیست!
سهم من از تو اینه که هرچی بگی سر پایین بندازمو سکوت پیشه کنم!!!
تو رو دیگه راحت میذارم که همیشه آروم باشی دیگه ازت هیچی نمیخوام
خیلی دلم میخواست احساسمون اگه دوس نداری مال هم باشه ...اما حداقل مال عشقمون باشه......
هواتو کردم دوباره اما بازم نیستی نه اینکه تنهام گذاشته باشی نه چون واست مهم نیستم!
نمیدونم چیکار کردم! جز تو عاشق کسی نشدم به پای تو موندم! خیلی سخته بیای بگی عاشق خیلیا بودی!!!
خیلی سخته این همه یکی رو دوس اشته باشی به خاطرش مریض بشی از همه چی بگذری به خاطرش اما بیاد بگه .....
اشکالی نداره یاد گرفتم از تو هیچ سهمینداشته باشم احساس تو مال من نیست نمیدونم چرا؟!!!
یاد گرفتم دیگه ازتو هیچی نخوام چیزایی که بدت میاد!
مگه من چی کم گذاشتم ؟ احساسی که به تو دارم فقط سهم تو کردم اما جالب اینه تو از این احساس هم بدت میاد شاید به کلی از خود منم بدت بیاد...
و دیگر فهمیدم که تنهایی دوستت داشته باشم شاید تو دیگر میلی نداری به قلب مهربون من که تو را همیشه فریاد میزند و چشم هایم که بی تعارف برای تو میریزند مثل بارون آروم آروم.
دلتنگی های من همیشه به خاطر تو بوده حتی آن زمانها که عاشقت نبودم بازهم نگران تو بودم و خودت میفهمی که دلم به چه اندازه به تو محتاج است....
عاشقت میمانم گرچه نه مرا میخواهی و نه قلب همیشه بی قرارم را...
اما به پای تو خواهم ماند......
همیشه دوستت دارم به اندازه تمام ستاره هایی که تو آسمون هست نه به خاطر اینکه ستاره ها ماندنی نیستند به خاطر اینکه اونقدر عظمتشون زیاده که با اینکه فقط شبا هستند اما هنوز هم که هنوزه ستاره هستند و همیشه ستاره خواهند ماند برای همیشه....
بازم سلام!
خوبین؟خب این دومین باره که میخوام براتون دل نوشته های خودمو بنویسم که در موضوع یادداشت من گنجانده میشه این دلنوشته ها!
راستش وقت خوابه خواستم زود تر آپ کنم اما در گیر این وبلاگ شدم! هم دوباره قالبشو عوض کردم و هم اینکه یه فکرای دیگه زده سرم! احتمالا یه چتروم هم بزارم اینجا دور هم باشیم!
خب امروز روز خیلی سختی بود! سرم شلوغ بود! خیلی فراوان شلوغ بود اما بلاخره یک روز هم از عمرمان گذشت!
هنوز من و شماها خیلی هامون تو فکر عشقمون هستیم که کجاست؟ خدایا الان چیکار میکنه میخنده؟ غمگینه؟
میدونین چیه؟ عشق این نیست که باید کنارش باشیا! همین که دور از هم باشین و اما واسه همدیگه باشین و به پای هم بشینین یه دنیا رزش داره!نداره؟
بلاخره دوره دوره ای که متفاوت تر از نسل های گذشته هستش هر کیو ببینی فکرش به یکی مشغوله حتی اونایی که میگن اهلش نیستم!
اونایی که عاشق میشن باید خودشونو از خودشون جدا کنن !نگرفتین؟ منظورم اینه که باید یه آدم دیگه بشن غرورشونو واسه همدیگه فدا کننى خواسته عاشق خواسته معشوق بشه و خواسته معشوق خواسته عاشق!
این همه ناراحتی واسه چی باشه عزیزم؟ وقتی عشقتون کنارتونه دیگه چی غمی باید تورو بترسونه؟
به خودون اعتماد کنین ! کیه که با عشقش دعوا نداشته باشه؟ مهم این نیست مهم اینه به پاش بمونی حتی تو تلخ ترین شرایط!
گذشتت کچا رفته؟ روزای اول میگفتین همه کار میکنین واسه عشقتون اون همه گرم بودین اون همه ذوق داشتین پس کو چرا میخوای سرد بشی؟ این همون عشقه همونی که روزی هزارو صد دفعه فداش میشی
خب بچه ها من باید برم مامانم زنگ زده میگه شام مهمونیم الان سفره منتظر شکم گرامی هستش!
این داستان ادامه داره هااااااااااااااااااااااااااااااااا....
(خب نظر هم یادتون نره)
شب همتون خوش بوس بوس
چقدر سخته عشقت روبروت باشه
نتونی هم صداش باشی
چقدر سخته که یک دنیا بهار باشی
نتونی که رها باشی
چقدر سخته
چقدر سخته که بارونی بشی هر شب
نتونی که اسمون باشی
چقدر سخته که زندونی بمونی
بی درودیوار نتونی که همزبون باشی
چقدر سخته
چه بدبخته قناری که
بخونه اما حس بیرونه
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون
غمش یک قطره بارونه
چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه
ولی ظاهر پر ازخنده
چقدر سخته که عشقت اسمون باشه
ولی اسون بگن چنده
چقدر سخته کلامت ساده پر پر شه
نتونی ناجیش باشی
چقدر سخته که رفتن راه اخر شه
نتونی راهیش باشی
چقدر سخته تو خونت عین مهمون شی
بپوسی
قصد بیرون شی
چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی
ولی تو سینه داغون شی
چقدر سخته که یم دنیت صدا اشی
ولی از صحنه ی خوندن جدا باشی
چقدر نزدیک خدا باشی
ولی غرق عذا باشی...
سلام !
امیدوارم هرجا هستین خوب و خوش باشین!
خب من آرمان ۱۹ ساله از ...!
خب نمیدونم راستش از کجا شروع کنم! تا حالا هم تو ایران هم تو روسیه و ترکیه و آذربایجان تو خیلی سایت ها مدیریت داشتم و خودمون سایت دیگه ای داریم! اما بلاخره یعنی کلا تو جو نوشتن هستیم و خستگی! اما این وبلاگ یه حال عجیبی به من داده که تو هیچکدوم از اون سایت ها چنین حالی نداشتم! بگذریم بعدا بیشتر توضیح میدم!
خب وبلاگ من همیشه عاشقانه میمونه تا به ابد! اما تنهایی هیچکس نمیتونه کاری کنه! پس وجود شما دوستای عزیز هست که اینجارو همیشه گرم و عاشقونه نگه میداره!
خب سعی این وبلاگ یکم متفاوت تر از خیلی از وبلاگ ها باشه چون احساس من با خیلی از پسرا فرق داره!
خب چن تا دوست نازو خوشکل هم دارم که هم خاطره نویسن و هم احساس نازی دارن واسه نوشتن!!!
امیدوارم همتون هرجا هستین هر آرزویی دارین برسین!مخصوصا به عشقتون ! عشقی که خیلی بی قراری به پا کرده تو دل مهربونتون!
همتون میدونم یه عشق ناز و خوشکل دارین پس واسه خاطر شما و عشق خودم خواهم نوشت هر چه از احساسم لبریز شود! خودم فعلا این روزا حال و روز خوشی ندارم! اما سعی میکنم شماهارو نسبت به عشقتون آروم کنم!
خب فعلا واسه اول کار بسه!
حالا ببینیم چی سرمون میاد . . .!