زندگی را با تو می خواهم
خنده های بی ریا را بر لبان گرم تو من دوست دارم ...
زندگی را با تو می خواهم
زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است
زندگی را با تو می خواهم
جز تو هرگز با کسی از عشق ، از امید، از فردا نخواهم گفت
زندگی را با تو می خواهم
با تو می خندم ، با تو می گریم ، آه آری با تو می میرم !...
گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا
با تو گفتم
از همه تنهایی ام، خستگی ام
با تو گفتم تا بدانی
با همه ناجیگری، بی ناجی ام
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با
آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت
را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت
محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی
را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی
ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم
اگه جای سکوتم
با ترانه پر نمیشه
خلوتم با خاطراتت
عاشقونه پر نمیشه
تو نگاه آیینه گم شد
همه ی بود و نبودم
تنه ی ترانه هایی
که برای تو سرودم
عاشق رنگ صداتم
ولی چشمام پره درده
واسه دلتنگیه من
باغی از گلای زرده
اما وقتی تو نباشی
فقط بهونه است
همصدا با بی پناهی
خطرای عاشقونست
میرم و این تن خسته
رد پای من میمونه
جای پای عابری که
مقصدش رو نمیدونه
میرم و این تن خسته
رد پای من میمونه
جای پای عابری که
مقصدش رو نمیدونه
سلاممممممممم ....
اوه اوه خیلی وقته سر نزدماااا ...آی بخشکه شانس :smn-9:
طبق معمول دلتنگی های همیشگی و فلان فلان
ای بگذریم ....................
شعرای قشنگی پیدا کردم که خودم شخصا با خوندنش حال میکنم ...
فدای عشقم
این یکی از فرامرز اصلانی هستش....
اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم
به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری
اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی
پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم
به دل می گم خواموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم...
اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه می خوای پیشم بمونی ... بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه ... نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
اگه یه روزی نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره دردت جا به جا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم
یک ماجرای تلخ ناگزیرم
یک کهکشونم ولی بی ستاره
یک قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب رو داره
اگر یکی باشه من رو بفهمه
براش غرورم رو به هم می زنم
گریه که سهله ، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می زنم
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی هاش
گریه نمی کنه ، قدم می زنه
گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم
یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم
سلام به همه دوستای گلم ...امیدوارم هرجا که هستین خوب و خوش باشین ...
ببخشین که یکم دیر کردم ...اولا میگفتم که هر روز آپ میکنم ..اما حقیقتش اینه اصلا اونقد سرم شلوغه که حتی یه بار هم نمیتونم به وبلاگم سر بزنم ....
خب ماه رمضون رو هم به همه شما ها تبریک میگم امیدوارم بتونیم این وظیفه رو به نحو احسن به انجام برسونیم ...
خب بازم دلتنگی ...
میگم این دلتنگی دست از سر ما بر نمیداره ها ...
همش دلتنگی همش دلتنگی ...تا کی دلتنگی؟ البته اگه به خاطر اونی باشه که هنوزم عاشقشی و تموم زندگیتو واسش فدا میکنی ارزش داره ... ارزشش حتی بیشتر از تموم سال هایی هستش که بدون عشق زندگی کردی ......
اما به هر حال باید تحمل کرد ...میگن انسان اگه میخواد به خواستش برسه باید تحمل کنه ... خیلی چیزارو به قیمت جونش بخره ...ترسی نداشته باشه ...پا پس نکشه ...پس چاره ای نیست جز اینکه تحمل کرد .... هم غم رو هم دوری رو هم درد رو هم مشکلاتی که سر راه هر دختر و پسری پیش میاد .....
دلتنگی ...
تقدیم به تو که امید منی . دلم تنگ شده برات دلم برات تنگ
شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله
ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم
مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام
کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت
رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف
میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور
بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با
منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری
هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای
همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم
ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل
کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم
دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو
صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست
میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر
همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به
تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از
همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این
تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل
بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد
عشقه..
پر از اشکهای گرم عاشقونه...
وقتی نیستی نه هست هایم چونان که باید و نه باید هایم چونان که هست ..
برای گوشه ،گوشه جای خالی تو
در سینه ام یک گل سرخ کاشته ام
برای خاطر هر قطره اشکی که به خاطر تو
روی گونه ام میریزد قلبم را از مروارید یاد تو
انباشته خواهم کرد
ای نا مهربان من ...
من تو را از سپیده صبح گرفتم
و اکنون راز تو را در سینه ام پنهان نگه خواهم داشت
ولی تو چه تلخ و غم انگیز تنهایم گذاشتی
من یاد تو را در پاییزی که در راه است
به دست فراموشی خواهم سپرد
و ... تو با خود خواهی گفت
شاید تقدیر چنین می خواست
و من با خود میگویم
شاید این جدایی خزان عشقمان باشد.