-
میخوام تورو
شنبه 19 دی 1388 17:33
میخوام تورو که باشی میخوام تو رو که باشی، جون بدی تا نمیرم عزیز هم ترانه، تو واژه هات اسیرم میخوام تو رو که باشی، تو دم دم نفس هام تو لحظه های دردم، محکم بگیری دستام میخوام تو رو که باشی حتی اگه نباشم حتی اگه تو رویا، خیال رفته باشم میخوام تو رو که باشی، گم بشی تو وجودم حتی وقتی نبودی، من عاشق تو بودم از من بخواه که...
-
ماهگرد حلقه ها
سهشنبه 15 دی 1388 10:37
ماهگرد حلقه ها طعم تلخ دوریامون سختی و صبوریامون همه هیچن پیش پای عشق پاک و بی ریا مون وقتی از ستاره دوری حتی وقتی سوت و کوری وقتی از تو خاطرات عاشقی هم بی عبوری گره گرم نگامون ، نرمیه لبخند ه هامون لهن عاشق صدامون ، لحظه لحظه قصه هامون سو سوی ستارهامون ، چشم از دوری جدامون یادمون میاره روزه ، ماه گرده حلقه هامون می...
-
بعد از رفتنت
دوشنبه 16 آذر 1388 09:59
بعد رفتنت عزیزم ، بس که تنهایی کشیدم قامتم خمیده از بس ، عشقتو به دوش کشیدم تو غم بی همزبونی ، هی می کشتم لحظه هامو روی برگ های شعرم ، خالی کردم عقده هامو خاطرت جمع هر جا باشی ، توی غربت یه کسی هست خاطراتت زندگیشه ، اون غریبه خاطرت هست اون که تو هفت آسمونش ، یه ستاره هم نداره اون منم که دلخوشی شه ، گل من کسی رو داره...
-
تو مثل خالکوبی شدی ...
یکشنبه 1 آذر 1388 13:47
شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره ها شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها با هر قدم برداشتنت فاصله بینمون نشست لحظه ای که بستی درو شنیدی قلبم شکست یادت بیاد که من کیم همون که میمیره برات همونی که دل نداره برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت...
-
سلام دوباره به همه دوستان
چهارشنبه 27 آبان 1388 09:36
سلام... خوبین؟ خوشین؟ وای اینجا چقد متروکه شده بوده ما خبر نداشتیم راستش تو این 2 ماه سرم اونقد شلوغ بوده که اصن یادم رفته بود یعنی یه اتفاقایی هم افتاد که دیگه حوصله نداشتم بیام .... اما همش دلم تنگ میشد .... اینکه نوشتن شعر میتونه هر کسی رو تو هر شخصیتی آروم کنه .. حتی خوندن یک شعر هم بعض موقع بد نیست ... به هر حال...
-
پر از بغض
چهارشنبه 25 شهریور 1388 15:18
زندگی را با تو می خواهم خنده های بی ریا را بر لبان گرم تو من دوست دارم ... زندگی را با تو می خواهم زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است زندگی را با تو می خواهم جز تو هرگز با کسی از عشق ، از امید، از فردا نخواهم گفت زندگی را با تو می خواهم با تو می خندم ، با تو می گریم ، آه آری با تو می میرم !... گفته بودی، از غرورم، از...
-
آغوش ...
شنبه 21 شهریور 1388 12:44
آغوش تو گناه نیست من در آغوش تو آرامش یافته ام که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست آغوش تو گناه نیست من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست آغوش تو گناه نیست من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست پس امانم بده که تا ابد در دل این زیبایی آرامش یابم
-
از طرف سعید تقدیم به سپیده
شنبه 21 شهریور 1388 12:17
اگه جای سکوتم با ترانه پر نمیشه خلوتم با خاطراتت عاشقونه پر نمیشه تو نگاه آیینه گم شد همه ی بود و نبودم تنه ی ترانه هایی که برای تو سرودم عاشق رنگ صداتم ولی چشمام پره درده واسه دلتنگیه من باغی از گلای زرده اما وقتی تو نباشی فقط بهونه است همصدا با بی پناهی خطرای عاشقونست میرم و این تن خسته رد پای من میمونه جای پای...
-
اگه یه روز ...
شنبه 21 شهریور 1388 11:58
سلاممممممممم .... اوه اوه خیلی وقته سر نزدماااا ...آی بخشکه شانس :smn-9: طبق معمول دلتنگی های همیشگی و فلان فلان ای بگذریم .................... شعرای قشنگی پیدا کردم که خودم شخصا با خوندنش حال میکنم ... فدای عشقم این یکی از فرامرز اصلانی هستش.... اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر اسیر رویاها می شم ... دوباره باز...
-
گریه نمیکنم ...
شنبه 7 شهریور 1388 18:58
گریه نمی کنم نه اینکه سنگم گریه غرورم رو به هم می زنه مرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه ، قدم می زنه گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم یک اتفاق نصفه نیمه ام که ، یهو میون زندگی افتادم یک ماجرای تلخ ناگزیرم یک کهکشونم ولی بی ستاره یک قهوه که هرچی شکر بریزی بازم همون تلخی ناب رو داره اگر...
-
دلتنگی ...
چهارشنبه 4 شهریور 1388 18:38
سلام به همه دوستای گلم ...امیدوارم هرجا که هستین خوب و خوش باشین ... ببخشین که یکم دیر کردم ...اولا میگفتم که هر روز آپ میکنم ..اما حقیقتش اینه اصلا اونقد سرم شلوغه که حتی یه بار هم نمیتونم به وبلاگم سر بزنم .... خب ماه رمضون رو هم به همه شما ها تبریک میگم امیدوارم بتونیم این وظیفه رو به نحو احسن به انجام برسونیم ......
-
عشقبازی به همین آسانی است...
پنجشنبه 29 مرداد 1388 18:25
عشقبازی به همین آسانی است... که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کار همواره باران با دشت برف با قله کوه رود با ریشه بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و شب و روز و طبیعت با ما عشقبازی به همین آسانی است... شاعری با...
-
برو خوبم برو آروم بگذر از من بگذر!
سهشنبه 27 مرداد 1388 18:12
سلام... نمیدونم از چی بگم و چی بنویسم! نمیدونم! پر از اشکم پر از بغضم اما افسوس که رفته کسی که تمام وجودم بود کسی که قول داده بود نره اما رفت! قسم خورد به مرگ من که نره اما رفت بی آنکه مرگ من براش مهم باشه آره رفت ! بذار آروم بمونه! راحت راحت! با همه تلخی ها به پاش نشستم! با اینکه یه دنیا ازش ناراحت بودم و هستم اما...
-
آخرین نفس
دوشنبه 26 مرداد 1388 19:29
به کوچه نگاه کن خیابان ،خالی از صدای قدمهای من به ساعت بنگر دقت ثانیه ها را میشماری؟؟!!! گذر دقیقهها وپایان روز شاید به گنگی یک شعر سپید کوتاهتر از آخرین نفس به پنچره نیمه باز خیره شو کبوتر نامه رسان خبری آورده خاطرهای تلخ از جدایی خاطرهای به گنگی یک شعر سپید کوتاهتر از آخرین نفس به نیمه شب بگو به یاد آورد آخرین...
-
سلام ممم!!!!
شنبه 24 مرداد 1388 20:14
سلام به دوستای گلم؟وای بلاخره اومدماااا خوبین؟ لابد هروقت سر میزدین عین متروکه میمونده وبلاگ من نه؟ خب چیکار کنیم! رفته بودم شمال! از رامسر گرفته تا لاهیجان و رشت و انزلی و هشتپر !!! سرعت اینترنتشون افتضاح بود! میخواستیم گوگل رو باز کنیم 2 ساعت طول میکشید !!! واسه همینم میزد تو ذوقم اصلا نمیتونستم بیام! بلاخره شرمنده!...
-
یادم باشد!
شنبه 17 مرداد 1388 19:56
یادم باشد حرفی نزنم که دلی بلرزد؛ خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دورنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم و ازآسمان درس پاک زیستن...
-
واین سرنوشت سادگیست ...
جمعه 16 مرداد 1388 12:24
دلم می خواد بنویسم :عشق من سلام...! راستش هنوز یه تیکه از خجالتهای بچگیم مونده ..که نمی ذاره اون جوری که می خواهم باهات راحت باشم..! می خوام اونو امشب بذارم کنار....و با خیال راحت باهات درد دل کنم... پس عشق من سلام... سلام بهونه قشنگ من واسه زندگی..! ملکه نازنازی باغ قشنگ ارزو هام.... یکی یک دونه ...مرواریدم.... اخه...
-
من تو را به کسی هدیه می دهم...
پنجشنبه 15 مرداد 1388 10:13
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر! من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد! من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و...
-
مهربان دیروز و بی وفای امروز ... !!!
سهشنبه 13 مرداد 1388 20:25
مهربان دیروز و بی وفای امروز ... !!! ما کجا اشتباه کردیم ؟ آنجا که گذاشتم تا لرزش دستانم را ببینی ؟ آنجا که صــــدایم لـــــرزید وقتی صــدایت زدم ؟ یا در همان نگـــاه اول که غرق نگاه تــــــو شدم ؟! چه آسان می توان با هم شکست ... من با تــو شکستم و تــو با من . حال این تکه پاره های من بی تــــو چه کنند ؟ حال من مانده...
-
بارون منو خیس نمی کنه...
دوشنبه 12 مرداد 1388 19:15
لذت بارون... لذت بو کشیدن خاک بارون خورده... لذت قدم زدن دو تایی بدون چتر... لذت پیاده راه رفتن توی خیابون ولی عصر... لذت عبور از زیر درختای خم شده توی پیاده رو... لذت خیس شدن٬وقتی آب از همه جونمون می چکه... لذت گرفتن دستت توی جیب بارونی ات... لذت نزدیک شدن به گرمای تنت... لذت دویدن تا ته یک کوچه... لذت پناه گرفتن زیر...
-
قلب مرا باور کن...!
دوشنبه 12 مرداد 1388 14:10
بنام فرشته مهربانیها بگذار اعتراف کنم که تنها در پناه چشمان توست که هر لحظه به زندگی امیدوار می شوم... پس تو را به لطافت لاله ها و مظلومیت شقایق ها سوگند می دهم که مرهم نگاهت را از دل زخمی من دریغ مدار... دلم می خواست اشک بودم و ازگوشه چشمانت مستقیما پایین می آمدم وبه مژگانت می نشستم و سپس روی گونه هایت جاری می شدم...
-
شقایق هم مرد...
یکشنبه 11 مرداد 1388 12:12
با توام ای سهراب ، ای به پاکی چون آب یادته گفتی بهم : تا شقایق هست زندگی باید کرد نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مُرد دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد یادته گفتی بهم اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی تو اومدم آهسته نرم تر از پر قو خسته از دوری راه خسته و چشم براه یادته گفتی بهم عاشقی یعنی...
-
از من بگذر...
پنجشنبه 8 مرداد 1388 13:03
دختر زیبایی بود. پشت پنجره بود. او هم نگاه پسر میکرد. نگاهش که ادامه داشت پسر جرأت کرد. اشاره کرد که دختر بیرون بیاید. دختر لبخند زد . بعدا پسر فهمید چه لبخند تلخی است. نگاه هم میکردند. پسر این پا و آن پا کرد. سه بار تا سر کوچه رفت و برگشت. باز با دست اشاره کرد که دختر بیرون بیاید. صورت دختر گرد و معصومانه بودکاغذ...
-
عشق پسر به دختر!
پنجشنبه 8 مرداد 1388 12:07
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟ پسر گفت : نه ، نیستی دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟ پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟ پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های...
-
روزی روزگاری ...
پنجشنبه 8 مرداد 1388 11:38
روزی روزگاری پسرک فقیری برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد. از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی به دست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این در حالی بود که به شدت احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانهای...
-
بغض ...!
چهارشنبه 7 مرداد 1388 11:49
منو بگیر از این روزای در به در از این روزا از این شبای بی ثمر منو ببر به خاطرات رفتمو روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر تو کوچه ها نمی شه بی تو پرسه زد خیابونا غریب و غم گرفته ان کجا برم چرا نمی رسم به تو ؟ کجایی پس چرا نمی رسی به من؟ حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه کی عاشقونه می نویسه اسمتو بدون من هزارسال دیگه هم بدون...
-
به پای حرف هام...
سهشنبه 6 مرداد 1388 17:04
به پای حرف هام بشین یه لحضه ببین چقدر دوست دارم درد دلام و گوش کن یه لحظه ببین کسی رو ندارم عهدی که بستی خودت شکستی این رسممون نبود گلم درسته رفتی تو از کنارم یادهت نمیره از سرم هرجا که رفتی هواتو داشتم تو حالم رفاقت چی کم گذاشتم خواستم بسوزم به پای چشمات تا حالا اینجوری دوستت نداشتم وقتی می رفتی نگات می کردم بازم نمی...
-
دوستت دارم!
یکشنبه 4 مرداد 1388 16:51
پرسید چقدر مرا دوست داری ؟ سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ... گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ... عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند . به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * . به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ... به عشق اینکه تو را تا...
-
خیال تو...
شنبه 3 مرداد 1388 12:25
تو رفتی و حالا من مونمو تنهایی خودم ! بهت گفتم تو نباشی هم با خیال تو زندگی خواهم کرد! هنوز اون خنده هات تو گوشمه .... منو صدا کن! فریاد بزن! دلم واست خیلی تنگ شده! درسته که با خیال تو هم میتونم زندگی کنم اما بودن همیشه برای من یه آرامشه! از وقتی نیستی قلبم پر از دلهره پر از بی قراری شده! هیچوقت بغضمو باور نکردی...
-
بهترین آرزوها...
جمعه 2 مرداد 1388 18:33
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی...