-
من که می دانم او چه کسی است !
پنجشنبه 1 مرداد 1388 17:35
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه " پیرمرد غمگین شد،...
-
پسر عاشق!
پنجشنبه 1 مرداد 1388 17:04
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه میکرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او همدوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد ازپیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر ازپسر چشمهایش...
-
می خوام رگ بزنم...
پنجشنبه 1 مرداد 1388 13:46
دوست دارم که..... یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه...
-
به تو تقدیم ...
چهارشنبه 31 تیر 1388 20:02
تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب، تقدیم به اشکهای سوزان روی کوه گونه هایت ، تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت . تقدیم به تو ای خیال من ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم. تقدیم به تو که یادت از فکر من ، عشقت در قلب من ، و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و...
-
گل نازم ...
چهارشنبه 31 تیر 1388 19:53
گل نازم تو با من مهربون باش واسه چشمام پل رنگین کمون باش اسیر باد و بارونم شب روز گل این باغ بی نام ونشون باش من عاشقی دل خونم شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیون باش دلم تنگه تو با من مهربون باش گل نازا ! آسمونم بی ستارست مثل ابرا دل من پاره پارست دوباره عطر تو پیچیده در باغ نفس امشب برام عمر دوبارست من عاشقی دل...
-
نرو تنهام نذار!
دوشنبه 29 تیر 1388 18:45
نرو تنهام نزار با درد و غمهام اگر چه دلخوری از خیلی حرفام بقرآنی که از سایش گذشتم به مرگ هر دو تامون خیلی تنهام نگو می بینمت یه روز دیگه آخه احساس من اینو نمی گه نمی تونم قبول کنم نباشم تر و خشکت کنه یه مرد دیگه اگه کوه طلا واست بیاره اگه دنیا رو زیر پات بذاره بازم دستای خالیم خوب میدونن که هیچکی قد من دوست نداره...
-
حال من مانده ام و تنهایی...
یکشنبه 28 تیر 1388 19:38
به چشمانم آموختم جز شادیها چیز دیگری را نبیند اما غافل از این بودم که این چشم ها به من خیانت خواهد کرد و در مقابل غمها و تاریکی ها مرا تنها خواهند گذاشت به خود گفته بودم زندگی را دگرگون خواهم کرد تمام غمها و سیاهی ها را به دست فراموشی خواهم سپرد و آنها را در بستر زمان دفن خواهم کرد اما غافل بودم و ندانستم زندگی...
-
دیوونه
یکشنبه 28 تیر 1388 18:40
اوایل حالش خوب بود ؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم. خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه...
-
عمیق ترین درد در زندگی
یکشنبه 28 تیر 1388 14:04
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده . عمیق...
-
رفیق روزهای خوب!
جمعه 26 تیر 1388 18:38
من از تو دل نمی بُرم اگر چه از تو دلخورم اگر چه گفته ای برو به خاطرات بسپرم هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته منی که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام تو در سراب آیینه شبانه خنده می کنی من شکست داده را خودت برنده می کنی نیامدی و سالها ازت به جاده دوختم بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها همیشه...
-
زندگی نقطه سر خط.
جمعه 26 تیر 1388 17:57
زندگی نقطه سر خط .... بی وفایی شده عادت تو نوشته بودی دیدار .... سه تا نقطه , به قیامت زندگی نقطه سر خط ... تلگرافی شده نامه ت قلبمو مچاله کردی .... لای نقطه چین نامه ت عزیزم نقطه ته خط .... برو با خیال راحت به تو تقدیم این ترانه ... عوض جواب نامه ت زندگی , نقطه سر خط.... برو با خیال راحت به تو تقدیم این ترانه ... به...
-
تنها سفر نکن ، سفر نکن
جمعه 26 تیر 1388 17:23
تنهاترین من تنها نزار منو تنها سفر نکن ، سفر نکن این دل شکسته ی از یاد رفته رو دیوونه تر نکن چشمای خیس من ٬ این چشمه های غم دیوونه تو اند ای رود مهربون از روز وصلمون چیزی بگو به من حرفی بزن گلم من کم تحملم با گریه های تو روزهای شادمو از یاد می برم اما چه فایده می ترسم عاقبت از یاد تو برم کم گریه کن گلم من کم تحملم...
-
دلم برات تنگه...
چهارشنبه 24 تیر 1388 16:53
دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریا می دوخت و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد و پری دلم را با وجود خود خالی دلم برای کسی تنگ است کسی که بی من ماند کسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای...
-
سکوت میکنم چون دوستش دارم!
چهارشنبه 24 تیر 1388 16:41
میگن چرااینقدرتحت فشارش گذاشتی؟ سکوت میکنم میگن چرامی ذاری هرکاری دلش میخوادبکنه؟ سکوت میکنم میگن چراوقتی ازپیشت میره ناراحت میشی؟ سکوت میکنم میگن چرااگه بهت توجه نکنه ازش دلخورمیشی؟ سکوت میکنم میگن چراوقتی میره بایکی دیگه اشک میریزی؟ سکوت میکنم میگن چراتموم لحظاتتو درحسرت بااون بودن خراب میکنی؟ سکوت میکنم میگن چراهمش...
-
او برای همیشه دیر کرده است...
چهارشنبه 24 تیر 1388 16:28
نکند دل دیگری او را سیر کرده است خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است گفتم امروز هوا سرداست شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه میکنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا...
-
اگر جوانی عاشق شد...
سهشنبه 23 تیر 1388 13:51
روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم "باید صبر کند" برای بار دوم که از انجا عبور کردم زیر نوشته من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم "بمیرد بهتر است" برای بار سوم که از انجا عبور کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد اما...
-
افسوس
دوشنبه 22 تیر 1388 17:20
افسوس افسوس و صد افسوس! افسوس به خاطر روزهایی که با هر غمی که داشتم به فکر این بودم که چطوری آرومت کنم افسوس ! تازه میفهمم که چقدر ساده بودم! که باورت کردم! تو تلخ ترین شرایط هم به فکر این بودم که خنده از رو لباش نره! خسته شدم از این زود قضاوت کردن ها! خسته شدم از این همه شپهه ای که دارند! مگر گناه من چه بود؟ آره گناه...
-
چه دلتنگم
شنبه 20 تیر 1388 12:35
فردا آمد و تو دیگر نبودی .... همه جا سکوت بود صدای عقربه ساعت داشت دلم را به لرزه در میآورد... باورم نبود و این بار همان لحظههایی که هر روز مرا میخواندی، داشت بدون تو میگذشت و بدون تو نفس میکشیدم و تنها باخیالت درکوچههای دلواپسی و انتظار سرگردانت بودم و ساعتها میگذشت و من در رویای بی تو بودن اسیر بودم ...... و...
-
خوشبختی
شنبه 20 تیر 1388 11:54
می خواستم بهت بگم چقدر پریشونم دیدم خود خواهیه ، دیدم نمی تونم تحمل می کنم بی تو به هر سختی به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی به شرطی بشنوم دنیات آرومه که دوسش داری ، از چشم هات معلومه یکی اونجاست شبیه من ، یک دیوونه که بیشتر از خودم ، قدر تو رو می دونه چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی...
-
عاشقانی که از عشق تهی اند
جمعه 19 تیر 1388 17:42
یکی از اساسی ترین توهمات آدمی، این است که گمان می کند عشق را می شناسد؛ به همین سبب از تجربه ی عشق عاجز است. هر کسی می پندارد که می داند عشق چیست؛ بنابراین، نیازی به تجربه ی آن احساس نمی کند. به همین دلیل عشق با دنیای ما قهر کرده است. ما با عاشقانی روبروییم که از عشق تهی اند. والدین تظاهر می کنند که فرزندانشان را دوست...
-
مسافر
پنجشنبه 18 تیر 1388 21:21
مدت زمانیست که من منتظرم انگار قطار آرزوها گذشته بود بدون آنکه توجهی به مسافر خسته خود کند من ماندم و چمدانی خالی از امید از دور دست قطاری دگر میرسد صدایی آشنا فریاد میزند مسافران ایستگاه مرگ را طلب میکند و من به ناچار سوار آخرین قطار زندگیم میشوم... تو را به خاطر همه روزگارانی که نزیسته ام دوست میدارم تو را به خاطر...
-
من همانم که . . .
پنجشنبه 18 تیر 1388 17:40
من تکرار مداوم یک مرگ نیمه تمامم... که به انتها نرسیده ... کسی مثل هیچکس... من همانم که... همچون هیچکس در تنهایی کسانی قدم میگذارم ... و آنها را در آیینه ی بی کسی و در تابلوی رسوایی نشان همگان می دهم. من همانم که... بی نشان در بی کسی همگان به دنبال کسی می گردم ... که هیچ بودنم را به یکتایی تبدیل کند... پس مرا یاری ده...
-
داستانی کوتاه ولی عاشقانه!
چهارشنبه 17 تیر 1388 20:59
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان:...
-
داستان جالب ولی عاشقانه
چهارشنبه 17 تیر 1388 20:29
یک دکتر روانشناسی بود که هر کس مشکلات روحی و روانی داشت به مطب ایشان مراجعه می کرد و ایشان با تبحر خاصی بیماران را مداوا می کرد و آوازه اش در همه شهر پیچیده بود. یک روز یک بیماری به مطب این دکتر آمد که از نظر روحی به شدت دچار مشکل بود. دکتر بعد از کمی صحبت به ایشان گفت در همین خیابانی که مطب من هست، یک تئاتری موجود...
-
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
چهارشنبه 17 تیر 1388 14:05
می گویم: دلم برایت تنگ می شود .لبخند می زنی ".می گویم: "نخند! جدّی گفتم نگاهت را به موهایم که انگشتانت را درونشان راه می بری دوخته ای و لبخند کمرنگی روی لبانت آرام گرفته است. سرم را روی پاهایت گذاشته ام و دارم به تو می گویم که چقدر دلم برایت تنگ خواهد شد. بعد می گویم: "اصلاً آمدیمو پس فردا هواپیمایم...
-
مسافر زمان
چهارشنبه 17 تیر 1388 13:48
سراغت را از پائیز گرفتم آدرس تو را در زمستان به من داد مهر و آبان و آذر را پشت سر گذاشتم تا تو با برف زمستانی بیای .. برف هم باریدن گرفت و تو نیامدی زمستان گفت : هوا که گرم شد تو هم می آیی ... زمستان را صبوری کردم تا زمین جوانه زد و بهار سبز شد ولی این بهار آنقدرها که زمستان می گفت گرم نیست ... سی و سه روز را پشت سر...
-
بگو دوستت دارم
سهشنبه 16 تیر 1388 13:47
روزی به سراغ من آمد و چند شاخه گل سرخ به من داد... آنقدر خوشحال بود که خودش را در آغوشم انداخت و گفت: بگو دوستت دارم؟ او را محکم در آغوش گرفتم ولی نگفتم دوستت دارم... روزی دیگر به سراغم آمد و شاخه گلی به من داد و گفت: فقط امروز بگو دوستت دارم؟ دستهایش را در دست گرفتم ولی نگفتم دوستت دارم... چند روزی گذشت و او در بستر...
-
قلب!
دوشنبه 15 تیر 1388 19:49
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم ت ا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو...
-
گریه کردم
دوشنبه 15 تیر 1388 19:28
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به...
-
نگاه با صداقتت غنیمته برای من !!!
دوشنبه 15 تیر 1388 17:46
اگه شکسته پای من گریه نکن عصای من هر چه شکست بنویس به پای گریه های من نگو تمومه طاقتت نمونده روز راحتت نگاه با صداقتت غنیمته برای من آینه و شمعدون نمی خوام من لب خندون نمی خوام هر چی که خندس واسه تو هر چی غمه برای من بخند و از خنده بگو از غم بازنده بگو عمر بزرگوارتو تلف نکن به پای من عشق منو می خوای چی کارعذر و بهونه...