امشب حس غریبی دارم
غربت
نیامدنت همواره با من است همواره و همواره
بهار و غربت و من
کاش از
من دور نبودی
رویای آمدنت امید را در کالبد خسته ام می دمد! و وای به روزی که
این رویای شیرین به کابوس بدل گردد
آری
!همیشه رویای آمدنت بودنت و یکی شدن با من خسته با من است
رویائی
که این جسم خسته را روحی دوباره می بخشد
آه
تو و این رویا و این همه فاصله و من
من و
غربت و سکوت حزن انگیز تنهائییم
من و
حقیقت و گمان و رویا و کابوس