من تکرار مداوم یک مرگ نیمه تمامم...
که به انتها نرسیده ...
کسی مثل هیچکس...
من همانم که...
همچون هیچکس در تنهایی کسانی قدم میگذارم ...
و آنها را در آیینه ی بی کسی
و در تابلوی رسوایی نشان همگان می دهم.
من همانم که...
بی نشان در بی کسی همگان به دنبال کسی می گردم ...
که هیچ بودنم را به یکتایی تبدیل کند...
پس مرا یاری ده که با درد بی کسی بسازم...
و یا رستگارم کن ...
تا تو را که همچون من مثل هیچکسی بیابم ...
تا با هم به مرز یکتایی رسیم...
و در یک قدمی پایان به سرآغاز آغاز برسیم.