افسوس افسوس و صد افسوس!
افسوس به خاطر روزهایی که با هر غمی که داشتم به فکر این بودم که چطوری آرومت کنم افسوس !
تازه میفهمم که چقدر ساده بودم! که باورت کردم! تو تلخ ترین شرایط هم به فکر این بودم که خنده از رو لباش نره!
خسته شدم از این زود قضاوت کردن ها! خسته شدم از این همه شپهه ای که دارند!
مگر گناه من چه بود؟ آره گناه من این بود که زیادی دوست داشتن را به رخت میکشیدم!
آه چقدر تنها ماندم! با همه وجود برای کسی زندگی کنی که تمام ثانیه های این زندگی را برایت زهرمار کند!
تنهایت میگذارم! تورو میسپارم به آن خدایی که ان بالاست! خدایی که مدیاند چه شب هایی را به خاطر گذشته تو چشم روی هم نگذاشتم!
همیشه نگرانت بودم! و همیشه ترس داشتم! ترسم از این بود که تورا از من بگیرند!
تمام لحظه های من رو به سقوطه تنهایی هم دیگر برای من حادثه ناگواری نیست
تورو نمیبخشم !
به حرمت تمام لحظاتی که با هم بودیم به حرمت آن خنده هایی که عاشقش بودم
به حرمت آن نگاهی که مرا هر لحظه به آتیش میکشید به حرمت آن عهدی که بستیم به حرمت آن طعنه هایی که بهم زدی تورا نمیبخشم!
وقتی به تو رسیدم به خاطر گذشته تو خودم رو ساختم که گذشتتو فراموش کنی! همه چیزمو فراموش کردم همه دردمو به خاطر آرامش تو به دور انداختم! به تو تبریک میگم که به تو باختم!
کاش یک لحظه بودی تا ببینی به چه روزی افتادم
آری به قول تو من هیچ .... نیستم! من یک دروغگو هستم که لاف عاشقی زدم!
تنهایت میگذارم تا یکی بهتر از من قدرتو بدونه! یکی که تمام هستی اش خنده های ناز تو باشه!
من نه لایق بودم نه صادق! تو راست گفتی!
من کسی نیستم!
دلم برایت تنگ خواهد شد!
یک روزی قدر این هیچکس را میفهمی! آن روز روزیست که افسوس خواهی خورد که چرا و برای چی!