چشم های خسته

خیلی وقته خوابم نبرده به یادتم به یاد اون چشم های نرگس تو به یاد قلب مهربون تو که بی دغدغه قلب مرا میخواهد

چشم های خسته

خیلی وقته خوابم نبرده به یادتم به یاد اون چشم های نرگس تو به یاد قلب مهربون تو که بی دغدغه قلب مرا میخواهد

دلتنگی ...

 سلام به همه دوستای گلم ...امیدوارم هرجا که هستین خوب و خوش باشین ...


ببخشین که یکم دیر کردم ...اولا میگفتم که هر روز آپ میکنم ..اما حقیقتش اینه اصلا اونقد سرم شلوغه که حتی یه بار هم نمیتونم به وبلاگم سر بزنم ....

خب ماه رمضون رو هم به همه شما ها تبریک میگم امیدوارم بتونیم این وظیفه رو به نحو احسن به انجام برسونیم ...



خب بازم دلتنگی ...

میگم این دلتنگی  دست از سر ما بر نمیداره ها ...


همش دلتنگی همش دلتنگی ...تا کی دلتنگی؟ البته اگه به خاطر اونی باشه که هنوزم عاشقشی و تموم زندگیتو واسش فدا میکنی ارزش داره ... ارزشش حتی بیشتر از تموم سال هایی هستش که بدون عشق زندگی کردی ......


اما به هر حال باید تحمل کرد ...میگن انسان اگه میخواد به خواستش برسه باید تحمل کنه ... خیلی چیزارو به قیمت جونش بخره ...ترسی نداشته باشه ...پا پس نکشه ...پس چاره ای نیست جز اینکه تحمل کرد .... هم غم رو هم دوری رو هم درد رو هم مشکلاتی که سر راه هر دختر و پسری پیش میاد .....




دلتنگی ...



تقدیم به تو که امید منی . دلم تنگ شده برات دلم برات تنگ


شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله


ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم


مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام


کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت


رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف


میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور


بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با


منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری


هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای


همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم


ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل


کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم


دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو


صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست


میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر


همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به


تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از


همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این


تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل


بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد

عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه...



http://www.gigaimage.com/images/7qvjbxji1lqp3txcajx5.jpg



وقتی نیستی نه هست هایم چونان که باید و نه باید هایم چونان که هست ..
 

برای گوشه ،گوشه جای خالی تو

در سینه ام یک گل سرخ کاشته ام

برای خاطر هر قطره اشکی که به خاطر تو

روی گونه ام میریزد قلبم را از مروارید یاد تو

انباشته خواهم کرد


ای نا مهربان من ...

من تو را از سپیده صبح گرفتم

و اکنون راز تو را در سینه ام پنهان نگه خواهم داشت

ولی تو چه تلخ و غم انگیز تنهایم گذاشتی

من یاد تو را در پاییزی که در راه است

به دست فراموشی خواهم سپرد


و ... تو با خود خواهی گفت

شاید تقدیر چنین می خواست

و من با خود میگویم

شاید این جدایی خزان عشقمان باشد.


http://www.gigaimage.com/images/1mywotprt20crknu5xu.jpg


نظرات 1 + ارسال نظر
ندا سه‌شنبه 17 آذر 1388 ساعت 11:01

زیباست..............زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد